بدون شک، بهتاش فریبا یکی از برترین هافبکهای تاریخ باشگاه استقلال است. این ستاره در میانه میدان با نمایش درخشان و آرامشی بینظیر نقش بسزایی در موفقیتهای تیم آبیپوش ایفا کرد. هرچند دوران حضور او در تیم ملی کوتاه بود، اما با کسب عنوان آقای گلی در جام ملتهای آسیا ۱۹۸۰، جایگاه خود را در خاطرهها ماندگار ساخت. خروج زودهنگام او از فهرست تیم ملی، در حالی که در اوج آمادگی قرار داشت، یکی از حسرتهای بزرگ او و هواداران است؛ ستارهای که برای رسیدن به هدف، از خانه فرار کرده بود.
در مورد تجربههای جام جهانی، باید گفت قبل از انتخاب تیم ملی برای این رقابتها، یک بازی باقی مانده بود که در آن تیم ما سقوط کرد و پس از آن راهی کویت شدیم. مربی تیم کویت، آقای زاگالو، که بعدها سرمربی برزیل شد، همراه پریرا در کنار او بودند. یادم است، آقای مهاجرانی شب قبل مصاحبهای انجام داد و گفت میخواهد امیدهای تیم را مقابل کویت قرار دهد. در آن زمان، تنها با کویت رقابت داشتیم و برای هر دو تیم اهمیت زیادی داشت. زاگالو هم معتقد بود که تیم اصلی در میدان حضور خواهد داشت، اما ما میدانستیم باید بازی را به امیدها واگذار کنیم. در دقیقه ۲۰، فیصل دخیل برای ما گل زد و در دقیقه ۵۰، با شوتی از راه دور، بازی را به تساوی کشاندیم. سپس پاس حسین فداکار، منجر به گل شد و در نهایت، بازی را ۲-۱ بردیم. پس از مسابقه، زاگالو خیلی تبریک گفت و از بازی جوانان ما در کویت بسیار راضی بود، چیزی که حتی خود ما هم انتظارش را نداشتیم. این پیروزی و آن گل، شاید کلید راهیابیام به جام جهانی بود؛ تورنمنتی بزرگ که برای ما جوانان، تجربهای بینظیر و پر از شادی بود. این سفر، برنامهریزی و هماهنگیهای آقای ابوالفضل جلالی، نقش مهمی در آن داشت. در اولین بازی در شهر کوردوبا، وقتی پیاده هواپیما شدیم، استقبال گرمی صورت گرفت؛ مدرسهها تعطیل شده بودند و بچهها با پلاکاردهای تصویری از ما، در کنار گروه موسیقی محلی، شادی و هیجان را به اوج رساندند. فضای آنجا کاملاً ایرانی بود، و تجربهای فراموشنشدنی برایمان رقم خورد.
در مورد علی پروین، نقل میکنند زمانی که تیم در حال گرم کردن در زمین بود و بازیکنان بزرگ مانند آری هان و نیکنز حضور داشتند، او پیشنهاد داد لباسهای سیاه بپوشیم و بگوییم عزا داریم تا کمتر به ما گل بزنند. اما قبل از رفتن به جام جهانی، در فرانسه با تیم ملی بازی کردیم. در آنجا، من نیم ساعت جای آقای نایبآقا که مصدوم شده بود، بازی کردم. همچنین، در دیداری که برای تماشای بازی هلند رفته بودیم، در روز بارانی، در ۲۵ دقیقه، تیم حریف ۵ گل زد. حشمت خان گفت بلند شوید، باران میبارد، اما هدف او این بود که روحیهمان خراب نشود. علی آقا هم در رختکن گفت: «مشکیها را بپوشید»، و این نشان از روحیه مثبت و انگیزهمندی تیم داشت. خاطرات زیادی از آن روزها دارم؛ مثلا، در بازی مقابل هلند، نانینگا در دقیقه ۸۰ جایگزین شد و با دفاع وسطهای ما، عمونصی و حسین کازرانی، صحبت میکرد و با خنده نگاه میکرد. پس از پایان بازی، در رختکن، نانینگا گفت: «گورمورنینگ»، که یعنی صبح بخیر، و این نشان از روحیه شاد و دوستانه تیم داشت. همچنین، یک بار با هواپیما به مندوزا سفر کردیم؛ بسیاری از همتیمیها، از جمله مرحوم ناصرخان، از پرواز وحشت داشتند، چون هواپیما در چالههای هوایی میافتاد و بالا و پایین میرفت. من که هرگز نمیترسیدم، اما ناصرخان بسیار ترسیده بود. در نهایت، برای برگشت، ترجیح دادیم با قطار برگردیم، که تجربهای متفاوت و خوب بود.
در ابتدای بازی مقابل هلند، در دقیقه ۷، پاس علی پروین به حسین فرکی رسید و او فرصت تک به تک داشت. اگر آن گل زده میشد، احتمالاً روند بازی تغییر میکرد.
حسین فرکی تلاش کرد، اما نتوانست به توپ برسد. تصور میکنم اگر آن گل وارد میشد، تعداد گلهای تیم حریف بیشتر میشد. به نظر میرسد محمد صادقی بود. او گفت گردنش به خاطر سابی که انجام داد، بسیار درد میکرد و سرش را به سختی میچرخاند.
در فوتبال، تواناییهای هلندیها نسبت به ما قویتر بود، اما بچهها تلاش زیادی کردند. اگر با دقت بیشتری بازی را تماشا میکردید، ممکن بود نتیجه ۴-۴ شود، چون تیم ما چهار فرصت خوب داشت.
